زینب کبری - - -- - -غزل مصیبت شام*چقدر طعنه شنیدم از این وآن...!!!*محسن حنیفی**- - -

برای گفتن از داغ تو زمان بس نیست
برای شرح غمت قامت کمان بس نیست

خدا کند که بمیرم به پای نیزه تو
چقدر طعنه شنیدم از این وآن؛ بس نیست؟!

چقدر کوچه به کوچه تمسخرم کردند
ز صبح تا دم مغرب، دم اذان، بس نیست؟

غرور طفل تو را سنگ ها نشانه گرفت
مگر تعارف آن لقمه های نان بس نیست؟

به سوی بزم شرابی سر تو را بردند
گمان که مجلس کوفه برایمان بس نیست

به روی صورت پاکت شراب هم می ریخت
مگر اهانت با چوب خیزران بس نیست؟

به روی زخم لبت میزد و مرا می کشت
نگو که ضربه سر نیزه ی سنان بس نیست

چقدر صبر کنم قتل صبر تو کافیست
هزار دفعه دهم از غم تو جان بس نیست

محسن حنیفی
مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]