رقیه سادات شهادت واحد حالا که این دخترک تو شده پیر آمدیرضا تاجیک

مهمان حبیب خداست؛ حرفم ولیکن به جاست، دیرآمدی
حالا که این دخترک تو شده پیر آمدی
مویت پریشان شد مگر دختر نداری؟     دقت نکردم خوب خوب، پیکر نداری 2
دستان خود را روی چشمانت گذارم           تا که نپرسی تو ز من معجر نداری 2
وای؛  با دیدن تو این عاشقت جان می دهد -  جان را به راه قاری قرآن می دهد
بوی غذا آید ولی بابا بگو -  از چه سر پاکت بوی نان می دهد
واویلا   بابای مظلومم حسین 4

بوسیدیم ای پدر، هرشب مرا قبل خواب بابای من!
حالا مرا دشمن نماید عذاب  بابای من!
این صحنه را بابا بیا بنما تجسم     من در جواب سیلیش کردم تبسّم 2
دارد ضرر آب وضو بر زخم دستم   با خاک این ویرانسرا کردم تیمم 2
وای؛ حالم ز روی زردم که پیداست ای پدر -  از بس شبیه احوال زهراست ای پدر
خوب است نمی دانی به بازار در پی - گوشواره های من چه دعواست ای پدر
واویلا   بابای مظلومم حسین 4

رضا تاجیک
مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]