رقیه سادات شهادت واحد رو بال و پرم دشمنت پاگذاشتمهدی نظری

رو بال و پرم دشمنت پاگذاشت
نبودی ببینی که توی بیابون منو نیمه ی شب چه تنها گذاشت
تا فهمید سه ساله م کشید موهامو

کتک خوردم اما فقط گفتم ای زجر بزار تا ببینم روی بابامو
به پاهام باباجون توونی نمونده      به این جسم مجروح که جونی نمونده
چشام خونه، اشک روونی نمونده
ببین چشمای خیسم تاره
ببین دختر تو تب داره
هنوزم پاهام پر از خاره
بابای من وای وای وای وای 3

توی کوفه بالای نی دیدمت
توی رویاهم تا نشستی رو پاهام مثل مادرت خیلی بوسیدمت
نگفتی نباشی منو میزنن!
تا دیدن عمو نیست به هم قول دادن که مث مادرت پهلومو بشکنن
با این پای خسته با این قلب خونم    رد تازیونه نشسته به جونم
شبا تو خرابه گرسنه می مونم
زیربارون تازیونم
میدونم که چند روز مهمونم
به زیرلب اینو میخونم
بابای من وای وای وای وای 3

توی راه باباجون دیدم مادرو
با هم گریه کردیم تا دیدیم رو نیزه سر مثل سیب علی اکبرو
میگفت مادرت که تو رو میبرم
نخور غصه مادر، کنار تو هستم بخواب روی زانوم، بخواب دخترم
روی زخم گونم که مرهم گذاشت   ندیدی که روشو رو گونم گذاشت
یه دست شکسته رو سینم گذاشت
میگفت ای پری لالالالا
تو نیلوفری لالالالا
مث مادری لالالالا
بابای من وای وای وای وای 3

مهدی نظری
مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]