فاطمه الزهرا هجوم به خانه وحی واحد ، زمزمه نفسی لک الفدا می گفت مادر به بابامحسن حنیفی

آسمون تار، زخم یه مسمار، انداخته مادرم رو از پا
با پهلوی زخم، مادرمون رفت تو کوچه ها دنبال بابا
نفسهای مادرم افتاد به شماره    پیش بابا زدن تو صورتش دوباره
همسایه ها فقط می کردنش نظاره
ریختن سر مادرمون تو کوچه
سینه زخم؛ می ریزه خون تو کوچه
مادرمون افتاده زخمی 2
وای مادرم وای مادرم  وای مادر 3

اومد تا مسجد خسته خسته پهلوی زخمیش می کشید تیر
دردش زیاد شد تا دید یکی رو بالاسر بابا با شمشیر
کم مونده بود مادر کنه نفرین و اما     با غیرتش بابا رو برگردوند پیش ما
نفسی لک الفدا می گفت مادر به بابا
بابا رو برگردوند و افتاد تو بستر
کارش شده گریه شبا زیر معجر
با چشمای بارونی و تر 2
وای مادرم وای مادرم  وای مادر 3

محسن حنیفی


دریافت فایل
مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]