دفاع مقدس - - -- - -ترکیب بند- روشن ترين شب بهمن**احسان جاودان**- - -

روشن ترين شب بهمن

مي نويسم چگونه فردا شد
شب شكست و سپيده پيدا شد
جسم بي جان و خسته ي دوران
به كدامين نسيم احيا شد؟
گشته ام در ميان كاغذ ها
تكه ابري چگونه دريا شد
خنده رمز نخست ميعادِ
هر لبِ مثل گل شكوفا شد
لحظه اي كه تمام روياها
در ميان دو پلك هم، جا شد
چقدر حيف بر جهان چشمم
بعد شش سال از آن سحر وا شد

سايه رفت و گذشت تاريكي
گل فرستاد، پيك تبريكي
****
روز و شب طعمي از هلاهل داشت
موج كينه مگر كه ساحل داشت؟
از سر كوچه ها كه خون مي رفت
لحظه ها طعنه بر مقاتل داشت
ديو دوران دمي كه مي غريد
جان مردم دگر چه قابل داشت؟
كشتي بي گناه خوبيها
خيل گرداب در مقابل داشت
از عنايات حضرت معبود
باز، در بين اين فواصل، داشت-
- چهره مي شد مهي كه پشت سرش
آسمان سبقه ي نوافل داشت

در همين گير و دار، خصم حسود
شمع اين بزم را، ز خانه ربود
****
ظلم در آخرين دقايق بود
و فلك رو به فجر صادق بود
زخمها رو به التيامش بود
بس طبيب زمانه حاذق بود
مي گذشتند روزهايي كه
آينه، هم پياله با دق بود
مي شد از رد سايه ها فهميد
كه سياهي چقدر فائق بود
دم به دم، نو به نو مدير جديد
و همان شاه دزد سابق بود
اغلب كوچه هاي اين وادي
نامشان كوچه ي شقايق بود
بهر ديدار با  جزيره ي عشق
نه نيازي به شط نه قايق بود

ملتي پاي شمع جان مي داد
رسم پروانه را نشان مي داد
****
صبح سردي عجيب گرما داشت
لحظه ها مقصد تماشا داشت
آمد از آسمان سليماني
كه دلي با محيط دريا داشت
به حقيقت كه مثل روح الله
در زمانه دم مسيحا داشت
غبطه بر گوشه گوشه ي اين خاك
 طبقات و دل ثريا داشت
مادري از اهالي كنعان
بين دستش كلاف رويا داشت
آمد آن دم كه قطعه اي ز بهشت
بر تنش جاي پاي آقا داشت

جاده ي نور پله كاني شد
روزِ ديدار، جاوداني شد
****
شهر، لبريزِ  از هياهو بود
يك جهان حادثه فرارو بود
ديده مي شد ميان آن ظلمت
نور ايمان كه گرم سو سو بود
عطر الله اكبرِ هر بام
خوش تر از بوي عطر شب بو بود
قلب روشن ترين شب بهمن
روشن از ديده هاي حقجو بود
شمع، آن شب، دگر فراخوان داد
شوق پروانه ها از اين رو بود
كينه مي ديد مو  و روح الله
در تماشاي پيچش مو بود

سايه ها رفت و چشم روشن شد
كاخ كينه خراب ِ بهمن شد
****
ما فدايي راه جانانيم
ما همان امت مسلمانيم
چتر مهر خداست بر سرمان
از تبار نسيم و بارانيم
لطف منان، سي و  سه سالي هست
بر سر خوان عشق مهمانيم
ديده بر دست غير كِي افتد
ما بلا پيشگان ايرانيم
تا نفس هست از دل و از جان
در مسير امام مي مانيم
خانه داريم در حوالي عشق
قدر اين همجوار مي دانيم
نه فقط تابع ولي بلكه
عاشق سيّد خراسانيم

شايد اين جمعه نوبهار آيد
نوبت رقص ذوالفقار آيد

احسان جاودان
مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]