زینب کبری - - -- - -زمزمه کاروان اسرا*با ساربان همسفرم**رضا تاجیک**- - -

میون محملم حسین  مضطر و گریان شده ام
بدون تو سوار این  ناقه ی عریان شده ام
هر چی بلا سرم بیاد من ز تو دل نمی کنم
سرم رو از عزای تو  به چوب محمل می زنم
رو دل، غمِ اسارته          بر لب کجا شکایته
وای از این غم جدایی
بی تو رقیه مضطره          شبها خوابش نمی بره
میگه همش پدر کجایی

من جون سالمی از این مهلکه در نمی برم
چشات و وا کن و ببین با ساربان همسفرم
خاتم انگشتر تو عجب درخششی داره
ولی به پیش کرمت دیگه چه ارزشی داره
وای ز یاد قتلگاه       روزم شده دیگه سیاه
وای از این غم جدایی
وقتی که  دست و پا زدی       زهرا رو صدا زدی
حالا به روی نیزه هایی

رضا تاجیک

دریافت فایل

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]