علی اکبر شهادت زمزمه می ره عصای قامت کمونممحسن حنیفی

می ره عصای قامت کمونم، قدِ کمونم
داغ جوون می کنه نیمه جونم، نیمه جونم
یه دشت مغیره و خدا! جوونم، خدا! جوونم
گفتی علی ام عُقدشون گرفته       آتیش کینه باز زبون گرفته
برای اینکه علی رو بشکنند        نیزه ها پهلو رو نشون گرفته
بند دل من پاره شد ای خدا      تسبیح من دونه دونه زیر پا
یه کوچه وا شد، بازم مغیره ها...
لشکر تازه نفس ریخت رو سرت   چشای تیز نیزه کرد نظرت
هر نیزه می برد سهمی ز پیکرت
ای ارباً اربا علی  شبیه زهرا علی 2

پا می کشی روی زمین می میمرم، بابا می می میرم
لخته خونا رو از لبت می گیرم، بابا می میرم
از زندگی کردی تو بابا سیرم، بابا می میرم
یوسف خیمه گم شده تو اینجا      پَخشِ تموم پیکرش تو صحرا
جمع کرده ام انگار ولی باز کم    چند تا تیکه از جسم تو رو عبا
باور ندارم که رفتی ز برم      ببین خدایی شکستی کمرم
دنیا خراب شد یه هو روی سرم
مؤذن من وقت نمازه        داشتم می مردم تو تشییع جنازه
انگار هنوزم چشای تو بازه

محسن حنیفی


دریافت فایل
مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]