دلخسته زینب از بعد کربلا چقدر شکسته زینب
پیرهن خونی حسین تو دست زینب
به شوق دیدن اجل نشسته زینب
سالار زینب یا حسین سالار زینب
دلخسته زینب همش می گفت حسین تموم زندگیمه
خون جگر می خورد تو این یه سال و نیمه
ز داغ ماتمی که ماتمی عظیمه
بیا امیرم بیا که دارم از غم داداش می میرم
پیرهن پاره پاره تو بغل می گیرم
ببین چقدر مصیبت تو کرده پیرم
عزیز خواهر وقتی که روبرو شدم با تن بی سر
دیدم یه پیکری پر از نیزه و خنجر
می شنیدم صدای ای غریب مادر
تا که تو رفتی تموم خیمه هامون و آتیش کشیدن
بچه ها پا برهنه تو صحرا دویدند
با تازیانه نازشون و می خریدند
تا که تو رفتی شدم اسیر عده ای قوم ستمگر
هم غصه تو بود و هم غصه معجر
دیگه نبود کنارم عباس دلاور
تا که تو رفتی رو ناقه های بی جهاز ما رو نشوندن
تو کوچه یهودی ها ما رو کشوندن
مردم شامی ما رو خارجی می خوندن