آه- مزن آتشم به اشک بی صدا
چه شده دراین غروب لحظه ها
چه نهفته ای در این سکوت سرد
چه کشیده ای تو بین کوچه ها
می کُشد مرا ببین این نگاه زار تو
بستری که می شود عاقبت مزار تو
زهرا - وای
آه – همه دلخوشی مرتضی، بگو!
نفست نمی رسد چرا؟ بگو!
چه گرفته راه این نفس زدن؟
چه بریده سینه تو را، بگو!
دست بسته می کِشد دشمنت مرا ببین
تو میان آتش و حیدر تو دل غمین
زهرا - وای
احمد شاکری
چه شده دراین غروب لحظه ها
چه نهفته ای در این سکوت سرد
چه کشیده ای تو بین کوچه ها
می کُشد مرا ببین این نگاه زار تو
بستری که می شود عاقبت مزار تو
زهرا - وای
آه – همه دلخوشی مرتضی، بگو!
نفست نمی رسد چرا؟ بگو!
چه گرفته راه این نفس زدن؟
چه بریده سینه تو را، بگو!
دست بسته می کِشد دشمنت مرا ببین
تو میان آتش و حیدر تو دل غمین
زهرا - وای
احمد شاکری