حسن المجتبی شهادت زمینه چقدر این راه نفسگیرهامیرحسین الفت

یه سینه ی پرشراره  هنوزه چشام می باره
به خودم میگم بسته دیگه گریه نکن این گریه های بی امون اثر نداره
بارونی میشه چشای ترم و       هر شب میبینم خواب مادرم و
دستی که گرفت سایه سرم و   دلبرم و
شده کوچه شب تیره            چقدر این راه نفسگیره
تویی نفسم مادر مادر
 همه ی کسم مادر مادر

تو سینه ی من یه رازه   یه غصه جانگدازه
از پر همون چادری که خاکی شدش میریخت به روی کوچه ها  خونای تازه
با شونه شدم عصای مادر و     میلرزید همش پاهای مادر و
دیدم وَرم چشای مادرو   اون دلبر و
شده کوچه شب تیره            چقدر این راه نفسگیره
تویی نفسم مادر مادر
 همه ی کسم مادر مادر


امیر حسین الفت
مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]