رقیه سادات شهادت واحد بابام و مي خواماحسان جاودان

رسيده ديگه جون به لبهام           همين حالا بابامو ميخوام
بابا جونم اومد       توي خوابم       با لباي خشك و كبود
رسيده ديگه جون به لبهام           همين حالا بابامو ميخوام
نه ديگه به قرآن عمه زينب        اين يكي ديگه خواب نبود
ديدم عمه باباجونم توي چشمام نيگا ميكرد
باز من و عمه زينبم! عشق بابا صدا ميكرد
ميزد به موهام شونه بابا            پاي من آبله نداشت

با اون نگاه مهربونش   من رو روي پاهاش ميذاشت

الهي بميره رقيه                ميبيني چه پيره رقيه
حالا كه به من اي   نازنينم  كنج ويرونه سر زدي
الهي بميره رقيه                ميبيني چه پيره رقيه
ديگه چرا اينجور   زار و خسته   دلبرم با سر اومدي؟
قلب كوچيكم از غمت سوخت ديگه مثه معجرم
كن نيگا اي قرار من  من چقدر مثل مادرم
ندارم آبي تا بريزم               پيش پاي تو مهربون
ببخش كه ديگه  بر نمياد   كار از اين پيرِ قد كمون

احسان جاودان
دریافت سبک
مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]