قاسم بن الحسن - - -- - -زمزمه - واحد قاسم بن الحسن*امونت برادرم**رضا تاجیک**- - -

امونت برادرم       موندم باهات چيكار كنم
تورو پياده ببرم     يا كه رو اسب سواركنم
ولي به اين حماسه هات    بايد كه افتخار كنم
اي نوجوون نازنينم        نشد دوماديتو ببينم
بودي عزيزم      غرق شهامت    نمي رسه كسي به آوازه تو
مه دليرم      برات بميرم          ديگه زره شده به اندازه تو
اي دلاورم   بودي برام مثل اكبرم   به من بگو بابا جون
دل پريشونم   دارم تو رو خيمه مي برم  به من بگو بابا جون
نائب حسن   به پيش چشم برادرم   به من بگو بابا جون
........................
كوچیك بودي و آرزوت    اين بود يه روز آقا بشي
علم بگيري رو دوشت   تو هم قد سقا بشي
ولي قرار نبود گلم   پخش در اين صحرا بشي
ديگه به آرزوت رسيدي        مثل عمو قامت رشيدي
اون روز که  ديدي  تابوت بابا   با کینه نامردا تير بارون مي شد
طفل يتيمم  برات بميرم    چشماي تو شبيه چشمام خون مي شد
از شهادت و  از طعم شهد عسل بگو       برات بميرم قاسم
بين ديوانم   بيا تو هم يك غزل بگو       برات بميرم قاسم
اي دلاورم    حكايتي از جمل بگو         برات بميرم قاسم
...........................
تو جنگ با حروميا      از پسشون بر اومدي
از خيمه مي رفتي رشيد   ولي رشيد تر اومدي
شبيه بابام رفتي و      شبيه مادر اومدي
كريم بودي يكم زيادي   سهم همه اسبا رو دادي
شبيه حيدر   جنگيدي قاسم    دلاوريتو به عمو نشون دادي
مجلس شادي نداشتي اما    به حجله عشق پر از سنگ افتادي
روي ماه تو       پراز جاي پای مركبه    دارم آتيش ميگيرم
پيش چشم من     جون دادي اين سينه پُر تبه   دارم آتيش ميگيرم
بشنو قاسمم     اين صداي سوز  زينبه    دارم آتيش ميگيرم

رضا تاجیک
دریافت سبک
مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]