رقیه سادات شهادت واحد ، زمزمه بابات فراموشت نكردهرضا تاجیک

بيا بگير بخواب بابات    هرجا باشه پيداش ميشه
دوباره باز همزبون     دخترك تنهاش ميشه
مهمون سرزده برات   با چشاي درياش ميشه
بابات فراموشت نكرده             ايشالا زودي بر مي گرده
نفس بريدي  آخه برا چي  اين گره ی معجر و باز نمي كني
دل بي قراري  حالي نداري  ديگه براي عمّه ناز نمي كني؟
ديگه غم مخور آروم بگير دختر گلم    اشك چشاتو پاك كن
دلبرت مياد     اي عاشق با توكّلم       اشك چشاتو پاك كن
هي به من نگو  عمه يكم كن تحملم  اشك چشاتو پاك كن
 ............................
چرا به سر نميزني   گل سر قشنگتو
چرا همش دست مي كشي زخماي جاي سنگتو
چرا نشونم نمیدی        روی بنفشه رنگتو
خسته ز نامرداي شهري           مگر که تو با عمه قهري
نفس بريدي  اما نديدم  يك ركعت نمازتو قضا بشه
خدا نياره  اون روزي رو كه  كسي شهيد هجر كربلا بشه
اي عزيز من   دستات و به صورتت نزن  روضه خون ويرونه
 آتيشم نزن     با روضه كهنه پيرهن     روضه خون ويرونه
زير لب نگو  ميخواي بشي طفل بي كفن   روضه خون ويرونه

رضا تاجیک
دریافت سبک
مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]