کوله بار غصه ها قدش شکسته است
از حیات بی حسین ملول و خسته است
آن اسیر محمل نشسته ز غصه ها دلشکسته نفس نفس میزند تا به یارش رسد
او میان دستش گرفته لباس کهنه به سینه که بوی کرببلا از مزارش رسد
زینب همسفر و یار حسینه زینب هنوز عزادار حسینه
بوده از تولدش هوایی حسین
دو جوان خود نمود فدایی حسین
آن رشیده ی آل حیدر طلوع و تکرار کوثر نمیشود باورم گشته بسترنشین
وای که بعد صحرای غمها ملیکه را بین دنیا نمیشناسد کسی حتی ام البنین
زینب شهیده ی نام حسینه زینب رسول اسلام حسینه
رضا تاجیک