علی الرضا زیارت بدون نغمه جنت جنتغلامرضا سازگار

مرغ دلم پر زند بر سر کوي رضا
دست نيازم بود باز به سوي رضا
آرزويم اين بود تا دم مردن شود
چشم گنه کار من باز به سوي رضا
خلق جهان زائرند از همه سو کعبه را
کعبه بود در حجاز زائر کوي رضا
با نفس عيسويش، با دم جانبخش خويش
جان مسيحا بود زنده ز بوي رضا
بر بدنش مي شود آتش دوزخ حرام
هر که خورد قطره اي آب ز جوي رضا
کشور ايران فقط نيست به او متکي
زندگي کائنات بسته به موي رضا
نيست عجب خضر اگر تشنه لب جام اوست
ساقي رضوان بود مست سبوي رضا
جرم و گناه و خطاست عادت ديرين من
عفو و کرامت بود خصلت و خوي رضا
چند به شوق بهشت زائر اين در شوي
جنت جنت بود روي نکوي رضا
"ميثم" اگر از نماز آبروي مؤمن است
آب دهد بر نماز آب وضوي رضا

استاد غلامرضا سازگار

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]