حسن المجتبی - - -- - -الا اي آب*استاد سيد رضا مؤيد- - -

الا اي آب، مهر مادر من
چرا افروختي پا تا سر من
اگر رفع عطش از من نکردي
چرا آتش زدي بر پيکر من
الا اي آب، آب زهرآلود
که بگرفت از تو پايان دفتر من
منم آن باغبان و خون دل ها
بود باغ گل نيلوفر من
من و طشتي پر از خون جگر کاش
نبيند حال من را خواهر من
زبان شکوه نگشايم که اين امر
بود تقدير من از داور من
اگر بستي کتاب عمر من باز
زدي چتر شهادت بر سر من
تو را اي آب با آتش در آميخت
شرار کينه هاي همسر من
الا اي آب از دستي چکيدي
که سيلي زد به روي مادر من
اگر گريم از اين گريم که سوزد
ز داغم قاسم آن ياس تَر من
حسينم اي کمال آرزويم
حسينم اي تمام باور من
به دستت مي سپارم قاسمم را
که باشد منظر او منظر من
براي کربلايت کن حفاظت
به جان اکبرت از اکبر من
"مؤيد" را مقدر کن که باشد
گهي در پيش تو گه در بر من

استاد سيد رضا مؤيد

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]