زینب کبری - - -- - -واحد * زمينه - شهر کوفه- - -

به روي نيزه ي غم   تو اميد دل زينب  تموم عشق مني
به زير سنگ جفا  قاري من منو کشتي   نفس نفس ميزني
چه کنم با کاروان  من چه کنم با ساربان
چه کنم با بچه ها من چه کنم با کوفيان
امون از دل زينب واي امون از دل زينب

ستاره هاي غمت  توي چشمام زده حلقه  به ياد خاطره هات
قرآن ميخوني حسين  تو چه زيبا بگو اما   چرا گرفته صدات
يوسف نيزه سوار  فداي اين هيهاتت
چرا اين قدر وقفه مي افته تو آياتت
امون از دل زينب واي امون ازدل زينب

اگرچه بين ستم تيره و تار  پيش چشمام  تموم دنيا شد
ز بعد کرببلا  سخن من     ما رايت الا جميلا شد
به تو دل دادم من   اسير بيدادم من
به سر ني به لبهات  بوسه فرستادم من
امون از دل زينب واي امون ازدل زينب

رضا تاجیک
مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]