زینب کبری - - -- - -زمزمه*واحد - شهر کوفه- - -

يا اخا بي قرار تو  اسير دردم
تو شهر مردم نامرد  پي يه مردم
زيور حيدرم و دختر زهرا
نيگا كن توي کوچه ها که دوره گردم
قبله ي احرام سنگ کوفيا          نيزه ي تو رهبر سرنيزه ها
گريه ي زينب براي بچه ها
سالار زينب
يا حسين دلم تنگ اومده  شيشه ي دلم زير سنگ اومده

منبرت بر روي نيزه  امام نيزه
مي خوني خطبه ي ماتم  به بام نيزه
نيزه دارا همه مستن  داري مي افتي
بر روي دامنم ميشه سلام نيزه
محملم ماتمکده شد يا اخا   سر زدم بر چوبه اش از اين عزا
کي رود از ياد من شام بلا
سالار زينب
يا حسين دلم تنگ اومده  شيشه ي دلم زير سنگ اومده

در حال زندگي در اين شهر عذابم
بچه ها غرق ناله و در اضطرابم
يا اخا چشماتو ببند تا که نبيني
عازم کاخ ستم و بزم شرابم
خسته از ظلم و ستم هستي امير    گيسويت در پنجه ي طوفان اسير
شاه من بار دگر دستم بگير
سالار زينب
يا حسين دلم تنگ اومده  شيشه ي دلم زير سنگ اومده

رضا تاجیک
مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]