حسین الشهید - - -- - -و اینک آغوش یار گودی قتلگاه- - -

با آنکه هر عضوش ز هر عضوی جدا بود
مقتـل بـر او آغـوش پـر مهر خـدا بود
تصویــر وجـه الله در آیینـه‌اش بـود
هر زخم او یک باغ گل بر سینه‌اش بود
هستیش بـر دست و خریـدار بـلا بود
عطـر بـهشتش هـم غبـار کربـلا بود
مهمان خود را کوفیـان حرمت گرفتند
بـر قتـل او از یک دگر سبقت گرفتند
بر روی هر زخمش‌که‌چون زخم‌جگر بود
زخمی دگر زخمی دگـر زخمی دگر بود
از بس که زخم آمد ز شمشیر عـدویش
انـدام او شـد مثـل رگ‌هـای گلویش
صیاد می‌خواهد ز زخمش خون برآرد
صیدی که گشته قطعه قطعه خون ندارد
دریـای خون و گوهر غلطان که دیده
زانـوی شمـر و سينة قـرآن که دیده
ای عون ای عباس ای جعفر کجایید؟
عبـدالله و قـاسم عـلی‌اکبر کجـایید؟
ای پاک‌بازان! یوسف زهرا غریب است
هر زخم او یک آية «امَّن یُجیب» است
ای خفته در دریای خون! از جای خیزید
آخِـر شمـا مـردانِ میـدانِ ستیزید
این پیکر صدچاک را در بر بگیرید
از دست شمر سنگدل خنجر بگیرید
ای آسمان بشنو صدای «یا رب»اش را
در خیمه بر گردان ز مقتل زینبش را
روی خدا از خون پیشانی شده رنگ
قاتل گرفته موی او را سخت در چنگ
واویلتــا قلـب محمّـد را دریدنـد
ریحانة او را به خاک و خون کشیدند
فـرزند زهـرا بـا لب عطشان فدا شد
آخر به ده ضربت سرش از تن جدا شد
تنهـا نـه وجـه کبریـا را سربریدند
اینجـا تمـام انبیـا را سـر بریدنــد

استاد غلامرضا سازگار
مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]