حسين جان (2) به لب رسيده جانم ـ در قتلگه مي مانم
مي زنم اي لاله چيده بوسه به رگهاي بريده
* * * * * * * * * *
حسين جان (2) اي دلبر و دلدارم ـ اي سيد و سالارم
چرا به پيکر سر نداري انگشت و انگشتر نداري
* * * * * * * * * *
حسين جان (2) خيز و ببين اي هستم ـ بار سفر را بستم
من ماندم و اين چشم خونبار
اي همسـفر خـدا نگهـدار
* * * * * * * * * *
حسين جان (2) من مي روم با طفلان ـ به سوي شام ويران
فکري به حال اين دلم کن خيز و سوار محملم کن
* * * * * * * * * *
سيد محسن حسيني
به اين سبك خوانده مي شود
مي زنم اي لاله چيده بوسه به رگهاي بريده
* * * * * * * * * *
حسين جان (2) اي دلبر و دلدارم ـ اي سيد و سالارم
چرا به پيکر سر نداري انگشت و انگشتر نداري
* * * * * * * * * *
حسين جان (2) خيز و ببين اي هستم ـ بار سفر را بستم
من ماندم و اين چشم خونبار
اي همسـفر خـدا نگهـدار
* * * * * * * * * *
حسين جان (2) من مي روم با طفلان ـ به سوي شام ويران
فکري به حال اين دلم کن خيز و سوار محملم کن
* * * * * * * * * *
سيد محسن حسيني
به اين سبك خوانده مي شود