رقیه سادات شهادت زمزمه قـد مـن خمـيـدهسید محسن حسینی

اشـگ مـن چـو بـاران ـ مي چکد به دامان
کرده ام چراغان ـ که از سفر رسيده مهمان
رنـگ مـن پـريـده ـ قـد مـن خمـيـده
اي سر بريده ـ خوش آمدي به کنج ويران
سر تا بپا ، پـا تـا بـه سـر تمـام دردم
عمه کمک کن تا که من دورش بگردم
بابا حسين     بابا حسين     بابا حسين جان (2)
* * * * * * * * * *
سحـرم خـوش آمـد ـ قمـرم خـوش آمـد
پدرم خوش آمد ـ من بوسه از رويش بگيرم
مـن بـه جسـتـجـويـم ـ گـرم گـفـتـگويم
بـاشـد آرزويـم ـ امشـب کـنـار او بميـرم
اي قاري عمه لبت چون ارغوان است
بابا گمانم جـاي چـوب خيزران است
بابا حسين     بابا حسين     بابا حسين جان (2)
* * * * * * * * * *
مـن بـه پـيـچ و تـابـم ـ اي تـو آفتـابم
تو بگو جوابـم ـ اي سر چرا سرت شکسته
مـن کـه بسته ام لب ـ اي عـزيـز زينب
آمدم من امشب ـ سوي طبق اما نشسته
بابا تماشا کن سه ساله دختر تو
ره مي رود مانند زهرا مـادر تو
بابا حسين     بابا حسين     بابا حسين جان (2)
* * * * * * * * * *
سيد محسن حسيني
به اين سبك خوانده مي شود
مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]