رقیه سادات شهادت نوحه عمـه حلالـم کـنسید محسن حسینی

شـام فـراق مـن سـر آمـد
مهـمـان مـن از در ، درآمـد
آمده باغبان که لالـه را ببيند
آمده تا پير سه ساله را ببيند
مهمـان بهتـر از جـان          آمد بـه کنـج ويـران
لبش چرا کبـود است          مگر که خوانده قرآن
خوش آمدي به ويران          بابا حسين حسين جان
* * * * * * * * * *
چشمان خود واکن پدر جان
مـرا تمـاشـا کـن پدر جان
اي سر ببين آورده اي چه بر سر من
سـيلي گرفته نـور چشـمان تـر من
چو برگ خشک و زردم          تـمــام رنــج و دردم
با دست خود من امشب          دنـبـال تـو بـگــردم
خوش آمدي به ويـران          بابا حسين  حسين جان
* * * * * * * * * *
بنشين پدر جان روبرويم
تـا بـا تـو از سـفر بگويم
نبود اگـر عمـه من در آن ميـانه
جان داده بودم من به زير تازيانه
ويران نشين شدم من          ديدي چنين شدم من
گــه مثــل مـادر تو          نقش زمين شدم من
خوش آمدي به ويران        بابا حسين حسين جان
* * * * * * * * * *
آمـد ز ره صبـح وصـالـم
عمـه حلالـم کـن حـلالـم
دور طبق مي گردم و مي خندم امشب
عمـه بـيـا بـار سـفر مي بندم امشب
دور از دو چشم طفلان          اي عمه مي دهم جان
عـمـه بـه پيش بـابـا          بـه مـن کفن مپوشان
خوش آمدي به ويران         بابا حسين حسين جان
* * * * * * * * * *
سيد محسن حسيني
مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]