رقیه سادات شهادت زمزمه من پريشـانم پريشـانسید محسن حسینی

اي همه دنيـا و دينـم ـ کـرده اي ويـران نشينم
من پريشـانم پريشـان ـ اي پدر جان اي پدر جان
اي بـه دامـانم نشسته ـ خسته تر هستي ز خسته
ديدني شب کنج ويران ـ اي پدر جان اي پدر جان
باغبان هستي و مـن هستم گـل نيلـوفـر تو
کي کني باور که من هستم سه ساله دختر تو
در همه عالم که ديده             دختـري را قد خميده
من يقين دارم که آخر چشم خود وا مي کني تو
گـر کني من را تمـاشـا يـاد زهـرا مي کني تو
* * * * * * * * * *
تا سحر بر خود بنازم ـ کردي امشب سرفرازم
گـه بسوزم گـه بسـازم ـ يابن الزهرا يابن الزهرا
مي چکـد اشـگم بدامـن ـ ديـده بگشـا قبله من
ديـدني بـاشـد نمـازم ـ يابن الزهرا يابن الزهرا
زائـر تو هستم و باشـد طبق دارالـزيـاره
اي مه خاکستري مي ريزد از چشمم ستاره
مـن بـقربـان سـر تو          کـو اميـر لـشـگـر تو
کو عموي من که امشب روي نيلي را ببيند
کـو  يـل ام البنين تـا جـاي سـيلي را ببيند
* * * * * * * * * *
گه به مثل گل بخندم ـ گه دو چشم خود ببندم
تـا ببينم من سرت را ـ اي پدر جان   اي پدر جان
مثل عمه خسته اي تو ـ چشم خود را بسته اي تو
تـا نبيني دختـرت را ـ اي پدر جان   اي پدر جان
من ستاره هستم و تو ماه پيشاني شکسته
در کنـار ايـن طبق من آمدم اما نشسته
محرم عشق و عفافـم           دور تو من در طوافـم
دور تو مي گردم و مي سوزم و مي ميرم امشب
بوسـه از لبهاي تـو جـاي حـجر مي گيرم امشب
* * * * * * * * * *
سيد محسن حسيني
به اين سبك خوانده مي شود
مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]