حجت المهدی فراق و وصال زمزمه هر سو میکشیسید محسن حسینی

تو مي داني به غير از تو نباشد دلخوشي ما را
چرا اي سلسله گيسو به هر سو مي کشي ما را
تو کم امروز و فردا کن وگرنه مي کشي ما را
تمام جمعه ها بي تو غم انگيز است غم انگيز است
بهار من دلم بي تو (به مثل فصل پائيز است «2»)
* * * * * * * * * *
قسم بر تار گيسويت گرفتار تو هستم من
ببين اي يوسف زهرا به بازار تو هستم من
کلاف جان روي دستم خريدار تو هستم من
سـتاره ريـزد از چشمم ز هجـر روي چون ماهت
تو هستي نرگس نرجس (منم خار سر راهت «2»)
* * * * * * * * * *
ببين يار تماشايي که من هستم تماشايي
چه غم دارم که از عشقت کشد کارم به رسوايي
نشان کي مي دهي ما را تو آن رخسار زهرايي
چرا از ما جدا هستي بگو با ما کجا هستي
نجف يا کاظميني تو و يا در کربلا هستي
* * * * * * * * * *
تو هستي کعبه و کعبه بود ديده براه تو
دو چشم تو بود زمزم ـ حجر خال سياه تو
تو هستي پادشاه دل صف مژگان سپاه تو
تو از سر تا بپا نازي من از سر تا بپا دردم
تمام عمرم اي عمرم بدنبال تو مي گردم
* * * * * * * * * *
غروب آفتاب آمد بيا اي آفتاب من
به بيداري نمي آيي بيا يک شب بخواب من
صدايت مي زنم اما نمي گويي جواب من
خـداونـد کـرم هسـتي تـرا بي توشـه مي خواند
کدامين گوشه بنشستي ترا شش گوشه مي خواند
* * * * * * * * * *
تو را هر دشت و هر صحرا صدا مي زد صدا مي زد
تو را در کوچه ها زهرا صدا مي زد صدا مي زد
ترا در علقمه سقا صدا مي زد صدا مي زد
ترا طفلي غريبانه صـدا مي زد صدا مي زد
شبي در کنج ويرانه صدا مي زد صدا مي زد

سيد محسن حسيني

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]