فاطمه معصومه رحلت بدون نغمه غزل گريه هاسید حمید رضا برقعی

با همين چشم هاي خود ديدم، زير باران بي امان بانو!
 درحرم قطره قطره  مي افتاد  آسمان  روي  آسمان  بانو
 صورتم قطره قطره حس کرده ست چادرت خيس مي شود اما
 به خدا گريه هاي من گاهي دست من نيست مهربان بانو
 گم شده خاطرات کودکي ام گريه گريه در ازدحام حرم
 باز هم آمدم که گم بشوم من همان کودکم همان،بانو
 باز هم مثل کودکي هر سو مي دوم در رواق تو در تو
 دفترم دشت و واژه ها آهو...گفتم آهو و ناگهان بانو...
 شاعري در قطار قم - مشهد چاي مي خوردو زير لب مي گفت:
 شک ندارم که زندگي يعني، طعم سوهان و زعفران بانو
 شعر از دست واژه ها خسته است بغض راه گلوم را بسته است
 بغض يعني که حرف هايم را از نگاهم خودت بخوان بانو
 اين غزل گريه ها که مي بيني آنِ شعر است، شعر آييني
 زنده ام با همين جهان بيني، اي جهان من اي جهان بانو!
 کوچه در کوچه قم ديار من است شهر ايل من و تبار من است
 زادگاه من و مزار من است ،مرگ يک روز بي گمان ...

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]