زینب کبری - - -- - -دروازه کوفه- - -

تو آفتاب مني با چنين جمال حسين
مرا ببخش که خواندم تو را هلال، حسين
گرفته روي تو را گر چه خون و خاکستر
تو آفتاب وجودي و بي زوال، حسين
سرت به نيزه و قرآن به لب، جلالي نيست
به جز جلال خدا فوق اين جلال، حسين
ز شور نغمه قرآنت اي عزيز دلم
ز حال رفتم و باز آمدم به حال، حسين
به راه عشق تو اي تشنه کام، زينب را
سرِشکسته بود بهترين مدال، حسين
سرشکسته من با سر بريده تو
ز پاره پاره دل دارد اتصال، حسين
قسم به پيکر پامال تو که نگذارم
کنند خون شريف تو پايمال، حسين
يزيد اگر به اسارت کشانده اهلت را
کشم حکومت او را به ابتذال، حسين
کنم حرام بر او شهد زندگاني را
که او حرامِ خدا را کند حلال، حسين
ز کودکان ز پا اوفتاده گيرم دست
اگر که سيلي دشمن دهد مجال حسين
به هر يکي ز صغيران به گريه مي نگرم
تو را ز من طلبد با زبان حال، حسين
زبان حال "مؤيد"، غلام تو، اين است
من و جدايي از تو بود محال، حسين
 
استاد سید رضا موید

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]