محمد الجواد ولادت بدون نغمه گوهر بحر عشقغلامرضا سازگار

حجّت دين حق امام جواد
از شرف پا در اين سرا بنهاد
چشم ما از جمال او روشن
مقدمش بر همه مبارک باد
گوهر بحر عشق و جود آمد
خوش بشارت به عاشقانش داد
شام هجران دگر به پايان شد
پرده از چهرة سحر افتاد
روز عيش و نشاط و سرمستي است
عيد مسعود آمد و ميلاد
نوگُل گُلشن رضا آمد
مرحبا دامني که شادي زاد
هر دلي کز الم پريشان بود
شد ز مهرش ز بند غم آزاد
شک ندارم ولاي او گردد
يار و ياور مرا به روز معاد
عالم از نور روي او روشن
قلب ما شيعيان ز عيدش شاد
شاد و خرم سراي بُستان شد
گشته رقصان صنوبر و شمشاد
اين شنيدم که مرغ خوشخواني
اين چنين نغمه زد پي ارشاد
کآمد اي عاشقان زمان طرب
خيز و شادي نما به ماه رجب

مه سر آورده از گريبانش
جان فداي جمال تابانش
شام هجران به وصل او شد روز
ديده روشن ز روي رخشانش
عندليبان به نغمه زين مولود
غنچه خندان ز لعل خندانش
شهره گرديده در همه آفاق
دست جود و سخا و احسانش
قبلة اهل معرفت خوانند
شمع بزم جهانِ عرفانش
جبرئيل امين و جنّ و بشر
چون غلامان کمينه دربانش
در سپهر ولا نهم اختر
نُه فلک گوشه اي ز ايوانش
گردش چرخ و ثابت و سيّار
جُمله در تحت امر و فرمانش
نور روي محمّد بن علي
طلعتي از فروغ سبحانش
گرچه مدفون به کاظمين است او
شد ضريحش دل محبانش
اين ندا مي رسد کنون بر گوش
هر زمان از شه خراسانش
کآمد اي عاشقان زمان طرب
خيز و شادي نما به ماه رجب

گُل به گلزار احمدي شد باز
غنچه با بلبل سخن دمساز
لاله در دامن چمن روئيد
چشم نرگس ز خواب خوش شد باز
سر برآورده آفتاب وجود
تا ز پرده برون کند هر راز
در تلاطم محيط حق آمد
فيض رحمت دوباره شد آغاز
روز عيد آمد و زمان طرب
روز جشن امير ملک حجاز
نور چشم رضا جواد است اين
که قدم زد به ماسوا با ناز
گوهر بحر جود و احسانست
که جهان را به اوست دست نياز
روح تقوا و طاعت و زهدست
اسوة عدل و داد و عشق و نماز
پاية دين ز عزم او محکم
کرد در  بحث  و درس و علم اعجاز
مرحبا مرحبا بر اين نوزاد
آفرين بر چنين دُر ممتاز
محو حُسن جمال او بودم
که به گوشم بيامد اين آواز
کآمد اي عاشقان زمان طرب
خيز و شادي نما به ماه رجب

ساقيا خيز و جام مي آور
ده به مستان حق پرست يک  سر
خيزو پرکن زعشق و سرمستي
ساغر ما ز خُمّ آن دلبر
باده چون آذرست و زين باده
خيز و بر جان ما بزن آذر
روز وصل و طرب فراز آمد
بر کف عاشقان بود ساغر
سر ز ايوان دين برآورده
در سپهر ولا نهم اختر
نه خجل زين ستارة توحيد
منفعل از رُخش خور خاور
شاد و خرّم دوباره کون و مکان
شد ز يمن قدوم آن سرور
شد عجين مهر او به آب و گلم
آري آري بسان شهد و شکر
وارث احمد و عليّ و بتول
که  حسين  است و هم حسن مظهر
مس دل کن طلا ز اکسيرش
مهر او شد ز کيميا برتر
خستگان را رسيده است عنقا
اين بشارت ز حضرت داور
کآمد اي عاشقان زمان طرب
خيز و شادي نما به ماه رجب

عباس عنقا
مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]