دل خسته دست بسته چی بگم که چی دیدم
من پر آه پسر شاه صب و دشنام شنیدم
نیزه داران سرفرازی می کنند با آتیش مهمون نوازی می کنند
تفریح شامیا اینه که با سنگ با سر رو نیزه بازی می کنند
بمیرم قافله سراسر تو آشوبه یه نفر جلومون طبل شادی می کوبه
چه کنم من بین دشمن با همه دردونه هام
من دلگیر رفته زنجیر بین پوست شونه هام
ساربان با کاروان هم سفرِ چشمای شامی پست خیره سرِ
از نگاهش خونده بودم که میخواد خواهرم رو به کنیزی ببرِ
دستای خواهرم حلقه بر پای منه بمیرم دل اون مثل گنجیشک می زنه
علی السجاد شهادت زمزمه چی بگم که چی دیدمرضا تاجیک
مرتبط
نظرات شما