علی اکبر شهادت بدون نغمه هزار قاتل و يک کشتهغلامرضا سازگار

سياه گشته جهان پيش ديده ي تر من
کجايي اي مه در بحر خون شناور من

ستاره ي سحرم آفتاب صبح دمم
غروب کرده به هنگام ظهر در بر من

به مصحف بدن پاره پاره ات گريم
که پاره تر شده از لاله هاي پرپر من

بپوش زخم جبين شکسته ي خود را
که بحر ديدنت آيد زخيمه خواهر من

نياز نيست به تيغ عدو که کشت مرا
دو چشم بسته ي تو در نگاه آخر من

فرات موج مي زد و من نظاره مي کردم
که کشته شد پسرم تشنه در برابر من

زبان خشک تو در دهان نهادم و سوخت
دهان من نه، دل من نه، که پاي تا سر من

مبر فرو ز عطش خون حنجر خود را
که از براي تو آورده آب مادر من

پس از تو در دل دشمن چنان غريب شدم
که گشته عمه ي مظلومه ي تو ياور من

هزار قاتل و يک کشته و هزاران زخم
هزار بار تو را کشته خصم کافر من

به خيمه اشگِ خجالت گرفت چشمم را
ز بانگ وا عطشاي علي اکبر من

ز چشم خود همه خون جگر فشان (ميثم)
به لحظه هاي غروب مه منوّر من
 
استاد غلامرضا سازگار

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]