رقیه سادات شهادت بدون نغمه جبريل امين خادم و دربان رقيه- - -

گرديد فلك و اله و حيران رقيه
گشته خجل او از رخ تابان رقيه

آن زهره جبينى كه شد از مصدر عزت
جبريل امين خادم و دربان رقيه

هم وحش و طيور و ملك و عالم و آدم
هستند همه ريزه خور خوان رقيه

خواهى كه شود مشكلت اندر دو جهان حل
دست طلب انداز به دامان رقيه

جن و ملك و عالم و آدم همه يكسر
هستند سر سفره احسان رقيه

كو ملك يزيد و چه شد آن حشمت و جاهش
اما بنگر مرتبت و شان رقيه

يك شب ز فراق پدرش گشت پريشان
عالم شده امروز پريشان رقيه

ديدى كه چسان كند ز بن كاخ ستم را
در نيمه شب آن دل سوزان رقيه

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]