حسن المجتبی شهادت زمزمه شد زهر جفا یار منسید محسن حسینی

شدزهرجفایارمن امشب   شدشمع شب تارمن امشب
بااین لب پرزخون بخندم   واشدگره ازکارمن امشب
ای زهرجفامن مدیون توهستم
تاروزابدمن ممنون توهستم
بردی توزدل شکیبم ای زهر    امشب توشدی طبیبم ای زهر
برخانه آتش زده سوگند               درخانه خودغریبم ای زهر
****************
من ماندم وزهرظلم وکینه   من ماندم وآه کنج سینه
راحت شده ام زبعدعمری        ازدیدن کوچه مدینه
آنجاکه گل یاس ازشاخه جداشد
مادرجوانم محتاج عصاشد
من بودم آن مظهرپاکی    من بودم وآن صورت حاکی
من بودم وکوچه مدینه         من بودم وآن چادرخاکی
****************
من لاله میان را ه دیدم         من خانه پرزآه دیدم
من بودم وکوچه مدینه  درکوچه خسوف ماه دیدم
درکوچه گرفتم دست مادرم را
ره رفتن اورابودم به تماشا
دیدم که قدش خمیده می شد  ا شک غم اوچکیده می شد
دستش به میان دست من بود پایش به زمین کشیده می شد
****************
زینب توبیا وکن نظاره   غم کرده دگرزمن کناره
زینب توببین که همسرمن  برجان ودلم زده شراره
بوی مادرمن آید به مشامم
آفتاب عمرم آمدروی بامم
امشب توبیانظربه من کن   خودگریه به غربت حسن کن
باحسین من بگو که امشب     بادست خودت مراکفن کن

سید محسن حسینی
سبک

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]