فاطمه الزهرا کوچه بدون نغمه وقتی که رفت از قدمش یاس میچکیدعلی اکبر لطیفیان

در مي زنند فکر کنم مادر آمده
از کوچه ها بنفشه ترين مادر آمده
او رفته بود حق خودش را بياورد
ديگر زمان خونجگري ها سر آمده
وقتي رسيد اول مسجد صدا زدند
بيرون رويد دختر پيغمبر آمده
سوگند بر بلاغت پيغمبرانه اش
با خطبه هاش از پس آنها بر آمده
سوگند بر دلايل پشت دلايلش
در پيش او مدينه به زانو در آمده
مردم حريف تيغ کلامش نمي شوند
انگار حيدر است که در خيبر آمده
***
وقتي که رفت از قدمش ياس مي چکيد
يعني چه ديده است که نيلوفر آمده ؟
گنجينه هاي عرش الهي براي اوست
هرچند گوشواره اش از جا در آمده
در کنج خانه بستري آماده مي کنم
در مي زنند فکر کنم مادر آمده

علي اکبر لطيفيان

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]