اي همسر جوونم بي تو چه سان بمونم
راحت شدي تو از اين مدينه
شفا گرفتي زدرد سينه
باور نمي کنم که تو رفتي زدستم
خنده کند عدوي من بر اين شکستم
در بين خانه ز پا نشستم
*****
محتاج يک نگاتم دلتنگ گريه هاتم
رفتي و از تو موند يادگاري
يک چادر و يک چشم بهاري
خيره به در گشته ام و هستم پريشون
در گوشه حجره که ديدم قطره خون
با من نگفتي از حال محزون
*****
يار شکسته بالم پاسخ بده سوالم
در باغ لاله غنچه من کو؟
گويم به فضه بچه من کو؟
در داغ شش ماهه حسينت گشته مضطر
خود بي خبر باشد که بيند داغ حيدر
بر روي دستش بي سر شه* اصغر(ع)
رضاتاجيک
*(شود)