بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار مداحان و ذاكران اهل بيت(ع) به مناسبت ميلاد حضرت فاطمهى زهرا(س)
14/4/1386
به يكايك برادران عزيز اين عيد بزرگ و ميلاد مسعود را تبريك عرض ميكنيم. خيلى هم از همهى حضار محترم؛ بخصوص برادران عزيزى كه برنامه اجرا كردند؛ مجرى محترم برنامه، يكايك مداحان عزيز، شعرائى كه اين شعرها را سروده بودند و شاعر عزيزمان، تشكر ميكنم؛ از همهتان يكايك متشكرم. محفل و دل ما را با مناقب دختر پيامبر اعظم و بزرگترين زن تاريخ بشر نورانى كرديد.
اين خود يك معجزهى اسلام است؛ يعنى فاطمهى زهرا (سلاماللَّهعليها) در عمر كوتاه خود به مقامى ميرسد كه سيدهى نساء عالمين است؛ يعنى از همهى زنان بزرگ و قدّيس طول تاريخ برتر است. اين چه عاملى است، اين چه نيروئى است، اين چه قدرت متحولكنندهى عميق درونى است كه از يك انسان در اين مدت كوتاه، ميتواند يك چنين اقيانوس معرفت و عبوديت و قداست و عروج معنوى بسازد؟ خود اين، معجزهى اسلام است.
يك جنبهى ديگر، نسل مبارك اين بزرگوار است كه تطبيق سورهى كوثر با فاطمهى زهرا (سلاماللَّهعليها) - اگر در آثار حديثى ما هم نيامده باشد - يك تطبيق مصداقى درست است؛ اين همه بركات بر خاندان پيغمبر، بر يكايك ائمهى هدى (عليهمالسّلام)! عالم پُر است از نغمههاى دلنواز فردى و اجتماعى و دنيائى و اخروى كه از اين حنجرههاى پاك برخاسته؛ حسينبن على، زينب كبرى، امام حسن مجتبى، امام صادق، امام سجاد؛ هر كدام از ائمه. ببينيد چه غوغائى است در عالم معرفت، در عالم معنويت، در بزرگراه هدايت از كلمات اين بزرگواران و درسهاى آنها و معارف آنها! اين نسل فاطمهى زهراست.
خيلى خدا را شكر كنيم - در بعضى از اين شعرهائى هم كه دوستان خواندند همين معنا بود - نعمت بزرگى است تولّاى فاطمهى زهرا و صديقهى كبرى (سلاماللَّهعليها) براى ما. خدا را شكر كه او را شناختيم؛ خدا را شكر كه خودمان را به ذيل عنايت او متوسل كرديم و خدا را شكر كه نعمت وجود او را قدر دانستيم، به او توسل جستيم، از او معرفت خواستيم، به او محبت ورزيديم. اينها نعمتهاى بزرگ خداست؛ اينها را بايد حفظ كنيم.
نقش شما مداحان عزيز هم حرف دوم ماست. دين اگر چه كه پايهاش عقلانيت و فلسفه و استدلال است؛ در اين هيچ شكى نيست، اما هيچ مبناى عقلانى و فلسفى و حِكمى بدون آبيارى شدن از عاطفه و ايمان قلبى امكان ندارد كه رويش پيدا كند و ريشه بدواند و در تاريخ بماند. اديان، خصوصيتشان همين است؛ با مكاتب ديگر، با اين ايدئولوژىها، با اين فلسفههاى گوناگون فرقشان همين است كه ايمانها را جلب ميكند. ايمان، غير از علم است؛ ايمان غير از استدلال است؛ ايمان غير از فلسفه است؛ ايمان يك امر قلبى است. جايگاه ايمان با جايگاه عاطفه و احساس يكجاست. ايمان يعنى دل سپردن، سر سپردن، دل دادن. بنابراين، دل نقش پيدا ميكند؛ عواطف جايگاه خود را در طول تاريخ اديان به اين شكل حفظ ميكنند.
با اينكه در جنگ فلسفهها با يكديگر، هيچ فلسفهاى نيست كه بتواند در مقابل فلسفهى اديان و فلسفهى توحيد مقاومت كند؛ بخصوص فلسفهاى مثل فلسفهى مدون اسلامى، اما مسئله اين نيست؛ خيليها مبانى و مفاهيم اسلامى را هم بلدند، حقيقتى را هم ميدانند، اما به آن حقيقت دل نسپردهاند. شما فكر ميكنيد حقانيت علىبنابىطالب را در صدر اسلام، آن كسانى كه از خود پيغمبر دربارهى علىبنابىطالب آن حرفها را شنيده بودند، نميداستند؟ علم داشتند. ما در اخبار خواندهايم آنها از دو لب پيغمبر شنيده بودند؛ علم داشتند؛ اما آنچه كم بود، ايمان به آن معلوم بود؛ ايمان به آن چيزى بود كه علم به او پيدا شده بود: يعنى دل دادن. چه چيزى جلوى ايمان را ميگيرد؟ خيلى چيزها؛ كه حالا اين يك باب واسع ديگرى است.
نقش هنر، نقش شعر، نقش ادبيات، نقش حضور در ميدانهاى عملى در پرورش اين روح ايمانى، نقشى است كه بسيار بسيار كارساز و مؤثر است. شما جاى مداح و ذاكر اهل بيت را اينجا ببينيد؛ نقش ايمانآفرين، نقش فرهنگساز، نقش مستحكمكنندهى پيوند قلبى بين پيروان و بين آن محبوبان؛ يك چنين نقشى است. اين نقش، بسيار نقش مهمى است.
بنده در طول اين سالهائى كه اين جلسه را داشتهايم - كه الان بيستوچند سال است كه هر سال، ما اين جلسه را با مداحهاى محترم داشتهايم؛ از زمان رياستجمهورىِ من؛ سالهاى دههى شصت، كه هر سال اين جلسه بوده - هر سال ما يك كلمه راجع به مسئلهى مدح و مداح و ذاكر و اينها عرض كردهايم؛ نميخواهم اينها را تكرار كنم، ميخواهم عرض بكنم برادران مداح اهميت اين كار را درك كنند. وقتى اهميت معلوم شد - به موازات اهميت، مسئوليت است - مسئوليت اين كار را درك كنند. مسئوليت يعنى چه؟ يعنى از ما سئوال خواهند كرد. در دعاى مكارمالاخلاق ميخوانيد: «و استعملنى بما تسألنى غداً عنه»؛ فردا؛ در روز قيامت، از من سئوال خواهى كرد؛ پروردگارا! حالا كمك كن كه آن چيزى را كه بناست فردا از من سئوال كنى، من جوابش را امروز در عمل خودم آماده كنم؛ معناى اين فقرهى دعا اين است. پس شما مسئوليت داريد. اين مسئوليت، يعنى سئوال ميكنند. كارى كنيم كه عمل ما بتواند پاسخگوى آن سئوال باشد.
وقتى اين معلوم شد، آن وقت ميرويم سراغ اينكه حالا چطور؟ همهى حرفهائى كه ما زديم - حرفهائى كه افراد پُرمسئوليت، دانا، فهيم در جامعهى مداحان بر زبان آوردند، جلسه درست كرديد، مطالبى گفتيد - در پاسخ همين سئوال است كه: چه كار بكينم؟ اين «چه كار بكنيم» يك كلمهاى است كه يك كتاب جواب دارد. اگر سه جمله از اين كتاب را بخواهيم عرض بكنيم، يكىاش اين است كه:
وقتى شعر را ميخوانيم، به فكر باشيم كه از اين شعر ما ايمان مخاطبان ما زياد شود. پس، هر شعرى را نميخوانيم؛ هرجور خواندنى را انتخاب نميكنيم؛ جورى ميخوانيم كه لفظ و معنا و آهنگ، مجموعاً اثرگذار باشد. در چه؟ در افزايش ايمان مخاطب. اين البته گفتنش آسان است؛ آدم بالاى گود بنشيند و يك دستورى به آن پهلوان وسط گود بدهد. عمل كردنش سخت است. اما شماها ميتوايند عمل كنيد. شماها صدايتان خوب است، حافظهتان خوب است، نيرو و نشاطتان خوب است؛ ميتوانيد همهى اين كارهائى را كه گفتم، انجام بدهيد.
به جوانها توصيه ميكنم شيوههاى پيشكسوتها را بكلى كنار نگذارند؛ دست نكشند. من با نوآورى موافقم؛ نوآورى هيچ اشكالى ندارد؛ اما اگر بخواهيد در اين نوآورى كمال پيدا كنيد، بايستى اين نوآورى در امتداد شيوهى گذشتگان باشد.
«العلى محظورة الّا على من بنى فوق بناء السّلفى». يك طبقه ساختهاند، شما روى آن طبقه يك طبقه بسازيد؛ ديگرى بيايد روى آن طبقهى شما يك طبقه بسازد؛ آن وقت بناء ميشود مرتفع. و الّا يكى ساخت، شما بيائى خراب كنى، يك طبقه بسازى؛ يكى ديگر بيايد آن را كه شما ساختى، خراب كند، باز يك طبقه بسازد، هميشه همان يك طبقه خواهيد ماند. محسّنات اساتيد، پيشكسوتها و كسانى را كه در اين كار از شما يك پيراهن بيشتر پاره كردهاند، ياد بگيريد و چيزى بر آن اضافه كنيد. شيوههاى جديد، اينجورى درست بشود، خوب است.
ما در قديم از زبان موسيقيدانهاى معروف شنيده بوديم كه ميگفتند موسيقى اصيل ايرانى را نوحهخوان و شبيهخوانها حفظ كردهاند؛ موافقخوان، مخالفخوان، علىاكبرخوان، قاسمخوان. هر كدام يك دستگاهى را به اينها ميدادند كه بايد در آن دستگاه بخوانند. اين موجب شد كه موسيقى نانوشتهى ايرانى - كه نه نُت داشت، نه نوشته داشت و نه چيز ديگرى داشت - بتواند برسد به دست كسانى كه اينها را با نُت و شيوههاى جديد بتوانند ثبت و ضبط كنند. حالا جوان امروز، چه خوانندهى راديو و تلويزيون - كه متأسفانه آنجا از اين جهت وضع خوبى هم ندارد - چه خوانندهى جلسهى مداحى، ناگهان بيايد آهنگهاى اروپائى را - آن هم به شكل غلط و نابلد بنا كند خواندن؛ سبكهائى كه فرض كنيد حالا فلان خوانندهى غربى يا مقلد عربِ آن غربى يكوقتى خوانده، ما اين را از او ياد بگيريم و بنا كنيم خواندن! كه قبل از انقلاب هم متأسفانه همين كارها را كردند. موسيقى اصيل ايرانى را كه ميتوانست نوع حلال هم داشته باشد - البته همان موسيقى اصيل، يك نوعش هم حرام است؛ فرقى بين ايرانى و غير ايرانى نيست - همان را هم ضايع كردند. البته بعد از انقلاب بهتر شد؛ اما حالا مثلاً مداح يا خوانندهى ما بيايد در راديو و تلويزيون به تقليد - آن هم غلط - آهنگ غربى يا آهنگ مجالس لهو را در مجلس ايمان و در مجلس معنويت تكرار كند، اين درست نيست؛ اين غلط است. نوآورى، درست؛ اما نه اينجور. اين مربوط به آهنگ است. البته صداى خوب را ميتوان با آهنگ بد خراب كرد؛ صداى متوسط را ميتوان با آهنگ خوب آرايش داد. خود آهنگ يك مسئله است.
برويم سراغ شعر، كلام. داستان مفصلى اينجاست. اولاً لفض شعر، لفظِ خوب باشد؛ همه شعر خوب را نميشناسند. هر شعرى كه يك آدم ناوارد تصور كرد اين خوب است، دليل بر اين نيست كه آن خوب است. شعر را بايستى آدم شعرشناس تصديق كند كه خوب است. فايدهى شعر خوب چيست؟ فايدهاش اين است كه بدون اينكه من و شما ملتفت شويم، تأثيرگذارىاش در مخاطب بيشتر است؛ هنر، اين است ديگر. يك هنر عالى، ولو مخاطب آن هنر تشخيص ندهد كه اين عالى است، اما تأثير او در نفس آن مخاطب، تأثير عميقترى خواهد بود از يك هنر سطحىِ مبتذل بازارى؛ فايدهاش اين است. لفظ، بايد لفظ قوى، خوب، زيبا؛ مضامين، مضامين جذاب، جالب، تازه، غيرتكرارى و مطلب - كه عمده اين است - آموزنده باشد.
غير از لفظ و غير از مضمونسازى لفظى، مقولهاى هست به نام مقولهى مطلب. يعنى آنچه شما داريد بيان ميكنيد، بايد آموزنده باشد. فرض كنيد يك واعظى برود بالاى منبر و از اول تا آخر منبر حرفهائى بزند كه يك ذره بر معرفت مردم، بر بصيرت مردم دربارهى آن موضوع اضافه نشود. خوب، اين وقت خودش و ديگران را تلف كرده. مداح هم همينجور است. شعرى شما بخوانيد؛ ولو لفظ هم لفظ خوبى باشد، راجع به حضرت زهرا (سلاماللَّهعليها) هم باشد، اما چيزهائى باشد كه مستمع هيچ استفادهى از او نميتواند بكند؛ نه معرفتش نسبت به آن بزرگوار بيشتر ميشود، نه از مقامات توحيدى او چيزى ميفهمد، نه از مجاهدت او چيزى ميفهمد، نه از رفتار و سجيهى آن بزرگوار كه درس است - چون معصوم است و هر حركت او براى بشر درس است؛ سرمشق است - چيزى ميفهمد، اشكال خواهد داشت.
پس كارتان سخت است عزيزان! كار شما بر خلاف اينكه بعضيها خيال ميكنند چهار كلمه حفظ كنيم و يك صداى بازى هم داشته باشيم، بس است؛ نه، كار، خيلى سخت است. كار، هنرمندانه، مؤثر، هدايتگر و جهتبخش باشد.
امروز چقدر مسئله ما داريم؛ نه فقط مسئلهى امريكا و انرژى هستهاى، كه اينها مسائل بسيار مهمى است؛ بلكه امروز تمام مراكز و قطبهاى قدرت فكرى و تبليغات دنيا دارند طراحى ميكنند كه چطور بتوانند اين ريشهى ماندگار و محكمى را كه در اين سرزمين جا گرفته و اين ايمان اسلامى، اين پايبندى به تعهد اسلامى و قرآنى و اين دلهاى مؤمن را از هم بپاشند. شما اينجا نشستهايد خيال ميكنيد كه همينطور زندگى دارد ميچرخد. نه آقا! يك جنگ است؛ يك جنگ حقيقى است الان بين اين جامعه، اين نظام، متفكران اين نظام، فعالان اين نظام در ردههاى مختلف، از جمله خود شما كه مداح مجموعهى كشور هستيد از يك طرف، با يك طرف ديگر؛ كسانى كه ميخواهند ريشهى اين ايمان را از اين خاك مقدس و از اين دلهاى پاك دربياورند؛ چون فهميدهاند آن نظامى، آن بنائى كه بر اين اساس شكل گرفته، با منافع سودجويانه و زورگويانه و زيادهخواهانه اينها سازگار نيست؛ با دستاندازى و سيطرهطلبى دنياى استكبار بالاخره كنار نخواهد آمد؛ اين را فهميدهاند. دنبال اينند كه فكر توحيدى را، فكر ولايت را، محبت اهل بيت را، محبت به قرآن را، تعصب و غيرت نسبت به مبانى دينى و اعتقاد به مبارزهى با ظالم را، اعتقاد به قبح و زشتى ظلمپذيرى را از دل اين مردم با انواع حيلهها بيرون بكشند. انواع و اقسامش را دارند انجام ميدهند و آن را بيان هم ميكنند.
كنگرهى امريكا گفته فلان قدر ميليون مثلاً براى اشاعهى دمكراسى در ايران خرج ميكنيم! البته اسمش را هم دمكراسى ميگذارند! خوب، آزادند هر اسمى كه ميخواهند بگذارند، بگذارند؛ حقيقت معلوم است چيست. آن چيزى كه آنها ميخواهند، بر هم زدن پايهى مستحكم فكرى است كه بر اين مردم، بر اين دلها، بر اين روحها كاملاً تسلط دارد و اين جهت صراط مستقيم، آن را هدايت ميكند. هدفشان اين است، غرضشان اين است.
اين پولهائى كه ميگويند، ميخواهند صرف اين كار بشود. اين پولها صرف بمب و گلوله و اينها خيلى نميشود؛ عمده صرف همين كارهاى تبليغاتى، همين كارهاى فرهنگى با شكلهاى مختلف ميشود. البته از اين طرف هم مقاومت و بلكه هجوم ميشود. بنابراين يك جنگ است. در اين جنگ طبقهاى كه با ايمان مردم، با دل مردم، با معارف مردم، با نام مبارك ائمه (عليهمالسّلام) و اهل بيت سر و كار دارد، وظيفهى سنگينى دارد. برادران عزيز! اين وظيفه را درست بشناسند؛ درست از آن استفاده كنند.
الحمدللَّه چيزهاى خوبى انسان از افراد ميشنود؛ البته گوشهكنار حرفهائى هم هست. يكى از چيزهائى كه من بخصوص ميخواهم تكيه كنم، مسئلهى «انسجام اسلامى» است كه ما گفتيم. انسجام اسلامى يعنى عصبيتهاى بينالمذاهبى مسلمانها نبايد تحريك شود. شما نبايد كارى كنيد كه عصبيت آن مسلمانِ غيرشيعه عليه شما تحريك شود؛ او هم متقابلاً نبايد كارى كند كه غيرت و عصبيت شما را عليه خودش تحريك كند. آنها همين را ميخواهند. الان شما ببينيد دو تا گروه فلسطينى در فلسطين دارند با هم ميجنگند! براى اسرائيل چه از اين بهتر! به جاى اينكه تفنگها به طرف آنها متوجه شود، عليه همديگر دارند ميجنگند! خوب، اين خيلى چيز خوبى براى اسرائيل است. چقدر خرج كند، مىارزد كه يك چنين وضعى پيش بيايد. فرض بفرمائيد در لبنان هم يك گروهى پيدا ميشوند و بنا ميكنند با يك گروه ديگرى مبارزه كردن و جنگيدن. چه نعمتى بزرگتر از اين براى اسرائيل و امريكا! اين بهتر است يا اينكه يك گروهى مثل حزباللَّه بيايد جلو، همه هم دنبالش - بعضى از روى دل و ايمان، بعضى هم از روى ترس از افكار عمومى - و اسرائيل را شكست بدهند؟ معلوم است كه وضعيت اختلاف براى آنها بهتر است. در دنياى اسلام، قضيه همين است. آيا مسلمانهاى مصر و اردن و عراق و پاكستان و هند و تركيه و جاهاى ديگر، اگر به خيابانها بيايند و به نفع جمهورى اسلامى شعار بدهند، براى امريكا بهتر است يا كارى كند كه اگر در يك مسئلهاى، ايران اسلامى صدائى بلند كرد، همهى اين ملتها خاموش بشوند؛ بعضيها اظهار مخالفت هم بكنند؟ پيداست دنبال دومىاند. چه جورى ميشود؟ چطور ممكن است اين كار؟ خيلى آسان است. كارى كنند كه عصبيتهاى شيعه و سنى را زنده كنند. به آنها تفهيم كنند اينها شيعهاند؛ اينها صحابه را سب ميكنند؛ اينها مقدسين شما را چنين و چنان ميكنند. جدائى بيندازند؛ آنها اين را ميخواهند. منادى وحدت شيعه و سنى، از اوّلى كه اين فكرها پيدا شده، اين چيزها مورد نظرش بوده است. يك عدهاى چرا نميفهمند؟ امام بزرگوار ما كه منادى اتحاد بين مسلمين بود، از همهى اينهائى كه مدعىاند، ولايتش و اعتقادش و ارادتش و عشقش به ائمه (عليهمالسّلام) بيشتر بود. او بهتر ميفهميد ولايت را يا فلان آدم عامى كه حالا به اسم ولايت كارهاى خلاف ميكند، حرفهاى بىربط ميزند در مجالس عام و خاص؟ وحدت را حفظ كنيد.
اگر ديديد در جامعه بين شما كسانى هستند كه عكس اين رفتار ميكنند، آنها را طردشان كنيد؛ مخالفت خودتان را به آنها ابراز و اعلام كنيد؛ اينها ضرر ميزنند؛ ضربه ميزنند. ضربهاى به اسلام ميزنند، ضربهاى به تشيع ميزنند، ضربهاى به جامعهى اسلامى ميزنند. اين از جمله مسائل بسيار مهم است.
امروز وحدت اسلامى به نفع نظام اسلامى است؛ به نفع جمهورى اسلامى است. عليه اين جهتگيرى حركت كردن، به نفع امريكاست؛ به نفع صهيونيستهاست؛ به نفع همان گردنكلفتهائى است كه در دنياى اسلام جيبهايشان را از دلارهاى نفتى پُر كردند و دلشان نميخواهد كه عنصرى مثل جمهورى اسلامى، مثل ملت ايران اصلاً وجود داشته باشد. به هر حال، از خداى متعال ميخواهيم همهى ما را هدايت كند.
پروردگارا! اين دلهاى پاك، اين دلهاى روشن، اين زبانهاى مادح و ذاكر را مشمول تفضلات و لطف خودت قرار بده. پروردگارا! از طرف همهى ما، از طرف شهيدان ما، از طرف گذشتگان ما، از طرف امام بزرگوار ما، امروز سلام و درود بىپايان به روح مطهر فاطمهى زهرا (سلاماللَّهعليها) نثار و ابلاغ كن. پروردگارا! ما را مرضى آن ذات مقدس و آن وجود مقدس قرار بده؛ ما را پيرو آن بزرگواران قرار بده. پروردگارا! ملت ما را روز به روز سربلندتر بفرما؛ قلب مقدس ولىعصر را از ما راضى و خشنود كن.