علی الرضا زیارت ، ولادت بدون نغمه با زمزمي به وسعت چشم تر آمدمسید محمد جواد شرافت

با زمزمي به وسعت چشم تر آمدم
 تا محضر زلالترين کوثر آمدم
 قسمت نشد که بال و پري دست و پا کنم
 اما به شوق ديدن تو با سر آمدم
 گفتند زائر حرمت زائر خداست
 مُحرم تر از هميشه بر اين باور آمدم
 اينک مدينه النبي ام مشهد الرضاست
 با نام تو به محضر پيغمبر آمدم
 از حس و حال روشن معراج پُر شدم
 وقتي به خاکبوسي «بالاسر» آمدم
 حسي کبوترانه گرفته ست جان من
 «پايين پاي» تو شده هفت آسمان من

  
در اين حريم قدسي سر تا سر آينه
 روشن شده به نور تو چشمم هر آينه
 گرد و غبار صحن تو را مي خرد به جان
 همواره بوده است بر اين باور آينه
 پر مي کشد از اين همه قلب شکسته آه
 سر مي زند از اين همه چشم تر آينه
 عکس ضريح توست که در قاب چشم هاست
 يا عکسي از بهشت نشسته بر آينه
 گم کرده دارم، آمده ام با نگاه تو
 پيدا کنم تمام خودم را در آينه
 لبريز روشني است تمام رواقها
 آيينگي ست جان کلام رواقها
 
 شب هاي گريه تا به سحر حرف مي زنم
 با واژه واژه خون جگر حرف مي زنم
 شمعم که گريه ميکنم و گريه مي کنم
 با قطره قطره آتش تر حرف مي زنم
 روح لطيف تو شده سنگ صبور من
 گويي که با نسيم سحر حرف مي زنم
 گاهي کنار پنجره هاي ضريح تو
 گاهي در آستانه ي در حرف مي زنم
 شبهاي بارگاه تو را درک کرده ام
 از «ليله الرغائب» اگر حرف مي زنم
 بر لب رسيده از قفس سينه آه من
 حرف دل است روي زبان نگاه من
 
 روي تو را ستاره ي اشراق خوانده اند
 خوي تو را «مکارم الاخلاق» خوانده اند
 دست تورا که خالق لطف و کرامت است
 روزي رسان انفس و آفاق خوانده اند
 باران مهرباني بي وقفه ي تو را
 شان نزول سوره ي انفاق خوانده اند
 در مذهب نگاه تو غم حرف اول است
 چشم تو را پيمبر عشاق خوانده اند
 هفت آسمان و رحمت «شمس الشموسي» ات
 ذرات خاک و لطف «انيس النفوسي» ات

 

 سيدمحمد جواد شرافت

 

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]