جعفر الصادق شهادت بدون نغمه رئیس مذهب ماعلی اصغر یزدی

میان سینه اش وقتی خدا نور یقین انداخت
علوم مذهب حق را درون جان دین انداخت

رئیس مذهب ما را به زور از خانه می بردند
نگاهی او غریبانه به درب آتشین انداخت

کسی که آیه قرآنِ بی معصوم از بَر بود
عبا را از روی تفسیر آیات مبین انداخت

مگر نور امامت را ندید از چشم های او
چرا از روی بغض عمامه اش را بر زمین انداخت؟؟

کسی که در میان کوچه و بازار او را بُرد
عجب زخم عمیقی بر دل روح الامین انداخت

در آن وقتی که شد مسمومِ زهر کین، به زعم من
خدا شالِ سیاهی بر روی عرش برین انداخت

برای داغ جان سوزش که قاصر هستم از وصفش
خدا حُزن عجیبی در قلوب مومنین انداخت

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]