باقر العلوم شهادت بدون نغمه گنبدی خاکی‌رضا قاسمی

مزارت گنبدی خاکی‌ست، در چشمِ کبوترها
که می‌سوزند، در هُرمِ بدون سایه‌اش پرها

مزارت مقتلی گویاست، از هر روضه‌خوان بهتر
فقط کافی‌ست، عکسش قاب گردد پشتِ منبرها

اگر گویند شاعرها کمی از داغ‌هایت را
میان شعله‌های شعر می‌سوزند دفترها

تو دیدی آنچه را که ما شنیدیم از مصیبت‌ها
چه‌ها دیدی که مُردند از شنیدن دیرباورها ؟!

میان باغِ آتش خورده‌ات هر روز، هر لحظه
تبرها باز می‌اُفتند بر جانِ صنوبرها

میان خواب هم آرامشت درگیر گودال است
و روی حنجرت زخمی‌ست، از کابوسِ خنجرها
@
تمام دلخوشی‌هایت به یغما می‌رود هر روز
به دست خاطراتِ غارتِ خلخال و معجرها

میان قابِ چشمت کهنه تصویری‌ست، خون‌آلود
که در آن روضه‌بازاری‌ست، داغ از نیزه و سرها

خلاصه زیر سقفِ روضه‌ات جمعند، هر ساعت
پدرها و پسرها و برادرها و خواهرها ...

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]