امان ز گريه ی امروز و آه از فردا
بگو نتابد خورشيد و ماه از فردا
دوباره چاله ی هجر تو پر نشد امروز
تو چاره كن كه نيفتم به چاه از فردا
قسم به صبح سپيدی كه باز بی تو گذشت
شود ز هجر تو روزم سياه از فردا
كنون كه ياد تو هستم كسی حريفم نيست
نگاه كن نشوم بی سپاه از فردا
اگر گريختم از سايه ی تو تا امروز
بگير باز مرا در پناه از فردا
به تو چه می گذرد امشب از غم مادر
شرار آه تو دارد گواه از فردا
صدای ناله ی مردی غريب می آيد
كه می نهد سر خود را به چاه از فردا