علی المرتضی ، محمد المصطفی زیارت ، ولادت بدون نغمه مست بودن فقط از جام ولایت خوب استایمان کریمی

سر به زیر آمده خورشید گدایی بکند
ماه را روی تو هر بار هوایی بکند
روسیاه آمده تا با قلم گلدسته
روی خود را پر از انوار طلایی بکند
آمد از دور غریبی دم ایوان طلا
تا که با بردن اسم تو صفایی بکند
پای عشق تو گرفتار شده عاشق تو
پس محال است اگر فکر رهایی بکند
از حدیثی که (اَنَا اولُ وَالْآخِر) داشت
میشود گفت علی کار خدایی بکند
کعبه از عشق برای تو گریبان بدرد
بهر مدح تو غزل جامه ی ایمان بدرد
 
کوچه کوچه نفسش را که صبا می آورد
با خودش حال مناجات و دعا می آورد
عطر نان و رطبش، عطر بهشت است یقین
لقمه ای را که فقط دست خدا می آورد
تا که دشمن به دلش ترس بیفتد، احمد
با خودش حرز علی را همه جا می آورد
از نجف تا به نجف دور زمین آشوب است
مست بودن فقط از جام ولایت خوب است
 
مثل ابری که از آن درّ و گهر می بارید
علی از خوف خدا تا به سحر می بارید
وقت رزمش همه دیدند که باران آمد
از هوا روی زمین یکسره سر می بارید
آنقدر شهر نظر تنگ به جانش افتاد 
که فقط بر سر او چشم  نظر می بارید
او خودش دید میان در و دیواره ی باغ
که روی یاس و اقاقیش تبر می بارید
کوچه نا امن شد و دست ز حیدر نکشید
بر سر فاطمه اش گرچه خطر می بارید
گرچه یک روز علی کشته به محراب شده ست
لیک از داغ در و کوچه ی غم آب شده ست
مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]