فاطمه الزهرا کوچه زمینه مادر نشست و منو صدا زدامیرحسین الفت

شده بودیم ما به خونه نزدیک 2
رد میشدیم از کوچه ای باریک
یه دست سنگین که بی هوا زد
مادر نشست و منو صدا زد
دیگه از اون روز -غرق آهم     زبون گرفتن- کوچه ها هم
دیگه شد اون روز - روز مرگم   اون کوچه هم شد - قتلگاهم
همونجا روضهء گودال من بود
وقتی مادر با دست دنبال من بود
چشای مادرم شد تیره و تار
جای دستاشو دیدم روی دیوار
غریبم وا غریبم وا غریبا 4

یه روز یه عده هیزم آوردن 2
محسنو کشتن بابامو بردن
به روی مادر وقتی در افتاد
فقط میومد صدای فریاد
شعله می سوزوند- پیکرم رو   گرفتم اشک - خواهرم رو
نفهمیدم که - واسه چی کشتن   به چه گناهی- مادرم رو
فلک دیدی چه خاکی بر سرم کرد
به طفلی رخت ماتم در برم کرد
الهی بشکنه دست مغیره
که بین کوچه ها بی مادر کرد
غریبم وا غریبم واغریبا 4‎ ‎

امیر حسین الفت
مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]