رقیه سادات شهادت زمزمه موى خاكسترىامیرحسین الفت

بازم با همين موى خاكسترى/ تو از دخترت دارى دل ميبرى
بابا جون بهم قول بده خيلي زود/دوباره برام روسرى ميخرى
لباس تنم پاره پاره شده/ميبيني لباسم شده نخ نما
سر و وضعمون نامرتب شده/كه اينجور مردم ميخندن به ما
ميزاشتي برات أب و جارو كنم/چه خوشحالم امشب من از ديدنت
چقدر لحظه ها رو شمردم بابا /برايه يه بار ديگه بوسيدنت
بابايي بابايي بابايي حسين

 

نبودي ببيني چي اومد سرم/ كبودي گرفته همه جونمو
همونا كه با سنگ تو رو ميزدن/ همونا شكستند دندونمو
يه جاهايي اينقدر برام سخت بود/ كه داشتش ميشد جونم از تن رها
يه بازارى داشتن ميبردن منو/ كه ميرفتن اونجا فقط برده ها
يه جاهايي از ناقه افتادم و/ يه چند بار عقب موندم از غافله
چه زجرى كشيدم من از دست زجر/ چه دادي سرم زد بابا حرمله
بابايي بابايي بابايي حسين

 

شدم دست و پا گير اين قافله/ شدم باعث زحمت خواهرت
منو خوب نگا كن برات اشناس/ روى صورتم جاي انگشترت
چه شبها كه با ناله هاي رباب/ شبامو تو ويرونه كردم سحر
چه شبها كه رفتم گرسنه به خواب/ چه روزا كه شلاق خوردم پدر
يه لطفي كن امشب تو در حق من/ ببر با خودت اين كتك خوردتو
بزار تا كه هستي در اغوش من/ ببوسم لباي ترك خوردتو
بابايي بابايي بابايي حسين

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]