رقیه سادات شهادت بدون نغمه زمین نحسعلیرضا لک

این زمین نحس بوده از اول ، ناله های ادامه دار بزن
آیه های مطهر گریه ، به سر و روی این دیار بزن

و حقيقت دوباره پنهان شد ، تا که آفتاب آشکار شود
ای ستاره! ستاره ی پر زخم ، تو بیا و در این غبار بزن

چادرت را به روی خاک بکش ، تا که ویرانه سرفراز شود
دستهایت اگر چه بی رمقند ، بار دیگر دست به کار بزن

چشمهایت اگر کمی تارند ، عطر و بویی ز فاطمه دارند
دو دم تیغ اشک را بردار ، شامیان را به ذوالفقار بزن

تا که دنیا همه خراب شود ، چشم ، آتشفشانِ آب شود
یک دو جمله بگو ، تو حرفی از ، گیسوی دست نیزه دار بزن

لرزه افتاده بر سر انگشتت ، میهمان آمده به ویرانه
به گمانم رسیده بابایت ، پرده ها را بیا کنار بزن

تو پدر داشتی عزیز دلم ، دیدی آخر به دیدنت آمد
او نمی شد ترا بغل بکند ، تو سرش را بگیر و جار بزن :

آی مردم منم پدر دارم ، سایه اش را به روی سر دارم
بعد از آن تا سحر به وقت سفر ، بوسه بر روی ان نگار بزن

گل عمرت چه زود پرپر شد ، بیشتر از سه تا بهار نبود
بعد تو دلخوشی چه کمرنگ است ، مهر نفرین به روزگار بزن

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]