رقیه سادات شهادت واحد سه ساله آوارهمحمدجواد صادقی

تب دارم/ زمزمه هرشب دارم
مثل خودت تو سینه ام/ غصه ی زینب دارم
باباجونم رفتی و بعد تو خدا می دونه چیا دیدم
(از اون وقتی که تو رفتی من هیچ شبی بابا خوب نخوابیدم (۲))
وای - ببین خیلی حال من زاره
سه ساله ات بابا شد آواره
آخه دردام یکّی دوتا نیست
دیگه حالا چشمامم تاره... (۲)
(واویلتا آه و واویلا)
 

بی حالم/ دیگه شکسته بالم
خسته شدم از دوریت / خودت بیا دنبالم
بابا اون شب که توی صحرا دخترت گم شد تو کجا بودی؟
یه چیزایی یادمه انگار مهربونم رو نیزه ها بودی (۲)
وای - رسید از غصه ات به لب جونم
می دونی بی تو نمی تونم
بابا من سیلی نمی خوردم...
اگه پیشم بود عموجونم (۲)
واویلتا آه و واویلا
 

گریونه/ دختر تو دلخونه
شبیه دست زهرا/ دست منم بی جونه
بابا توی کوچه و بازار ما رو دست بسته با طناب بردند
بابایی چشم تو روشن که دختراتو بزم شراب بردند (۲)
وای - شکسته بال پرم و بابا
آتیش افتاد رو سرم بابا
همش یاد حرف تو بودم:
تو آتیش سوخت مادرم بابا... (۲)
واویلتا آه و واویلا

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]