قمر بنی هاشم شهادت بدون نغمه ماهِ زخمیرضا قاسمی

زمین می‌لرزد از سنگینی باری که من دارم
شبیه شانه‌ی از داغ، سرشاری که من دارم

خسوفِ صورتت خورشید را خاموش خواهد کرد
بتاب ای ماهِ زخمی در شبِ تاری که من دارم

به گوشِ شیرخوارم گفتم: «آری زنده می‌مانی»
فقط با آب می‌آید؛ علمداری که من دارم

بیا برگرد، جان خواهرم؛ برگرد، جان من!
ببین ناموسِ خود را پشتِ اصراری که من دارم

نترس از آبروی آب، پیش دختران من
بترس از دشمنانِ دخترآزاری که من دارم

طلب دارند، جانم را؛ ولی بعدش چه؟ می‌دانی؟!
به «جان» راضی نخواهد شد طلبکاری که من دارم

بیا تا از کنیزی دور باشد طفل معصومم
بمان؛ ثابت بکن کذب است اخباری که من دارم

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]