منم کبوتر جلدت؛ ببین پَرم خاکیست
هوای پَر زدنم در برابرم خاکیست
منم کبوترِ رویای گنبدت؛ اما ...
دلی که از حرمت خانه میبرم خاکیست
غبارِ روی مزارِ تو تاجِ نوکری است
به پای قبر تو افتادهام؛ سرم خاکیست
چه نذرها که برایت نکرده است، ولی ...
هنوز سفرهی نذری مادرم خاکیست
برای غربتت آنقدر، شعر گفتم که ...
شبیه صحنِ تو اوراقِ دفترم خاکیست
کریم هستی و بخشیدهای ضریحت را
میان صحنِ حرم، گنبدِ کَرم خاکیست
نوادگانِ خودت را ببین غریب بقیع !
کدام صحن، کدام آجر حرم خاکیست ؟!