علی المرتضی عید غدیر ، ولادت بدون نغمه باران حیدرعلی اصغر یزدی

لب تشنگان قطره ی باران حیدریم
ساغر بیاورید که مهمان حیدریم

تقدیر را به زلف سیاهش گره زدیم
از این جهت همیشه پریشان حیدریم

در راه عشق، قبلِ رسیدن به کربلا
کشتی شکست خورده ی طوفان حیدریم

در این مسیر، عقل به جایی نمی رسد
دیوانه وار گوش به فرمان حیدریم

یا کافریم، کافر هر چیز غیر از او
یا مومنیم و تازه مسلمان حیدریم

از بَخت و رَخت و دین و دل خود گذشته ایم
در سلک خویش بی سر و سامان حیدریم

رنگین شدست سفره ی ما با قناعتش
 پس ریزه خوار سفره ی احسان حیدریم

ما سائلان ساحت سلطانی اش شدیم
تا روز حشر دست به دامان حیدریم

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]