فاطمه الزهرا هجوم به خانه وحی بدون نغمه رفتی سپر باشیمرضیه عاطفی

حرف از علی بود و تمامِ تکیه گاهت
رفتی سپر باشی، خدا پشت و پناهت

دلشوره دارم؛ بیقرارم؛ کاش تقدیر
فوراً رقم میخورد طبقِ دلبخواهت

اما ورق برگشت و‌ آوردند هیزم
کم کم به غارت رفت حالِ رو به راهت

با کینه های کهنه از صفین و خیبر
محکم به در ... محکم لگد زد؛ با وقاحت

نامرد مردی آمد و دستِ بزن داشت
یک آن سیاهی رفت چشمان سیاهت

بین در و دیوار چشمت روزِ بد دید
خوردی زمین؛ جان داد طفلِ بی گناهت

از دردهای اصلی ات فضه خبر داشت
از بغض های مادرانه در نگاهت

ای وای از این پهلو به آن پهلو شدن ها
بالا نمی آمد نفس همراهِ آهت

از سرخیِ جای غلاف و جایِ سیلی
با اشکِ پنهانی سحر شد شامگاهت

شمشیر نه، گودال نه، ای وای مادر ...
در بین آتش، پشتِ در، شد قتلگاهت

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]