علی السجاد شهادت بدون نغمه پدرِ اشک شدیرضا قاسمی

پسرِ مادرِ آبی؛ پدرِ اشک شدی
در مسیر غمِ خود همسفر اشک شدی
آسمان خیس شد از بارش بارانِ زمین
تا که بالا برود؛ بال و پر اشک شدی

در دل سوخته‌ات یک غمِ چندین ساله‌ست
چشم تو مقتل مکشوفه‌ای از گودال است
لحظه‌ی شعر نوشتن قلمم می‌لرزد
موقعِ گفتن از این روضه زبانم لال است

تنِ تو تب زده بود و تنِ بابا بر خاک
نیزه‌ای شد قلمِ مقتل و شد دفتر، خاک
تا نوشتند حسین بن علی را کشتیم ...
آسمان خورد زمین؛ ریخت زمین بر سر، خاک

روی نی رفت سری، دور و برش هلهله شد
دُزدها حمله نمودند، حرم ولوله شد
لرزش شانه‌ی تو قافیه را ریخت بهم
وای، ناموسِ خدا همسفر حرمله شد

مهربان با دلِ تو گردش ایام نشد
گریه کردی همه جا و دلت آرام نشد
کوفه و کرببلا داغ، فراوان دیدی
آه، اما به خدا هیچ کجا شام نشد

وای، از شهرِ بلاخیز و حسودی‌هایش
دست‌های بزنش، جای کبودی‌هایش
همه‌ی بغضِ علی جمع شد و خالی شد
بر سر قافله با دستِ یهودی‌هایش

قدّ یک عمر، فقط رنج کشیدن سخت است
آه، هر ثانیه را زهر چشیدن سخت است
قصه‌ی خاطره‌های تو تمامش روضه ست
تو چه‌ها دیده‌ای آخر که شنیدن سخت است ؟!

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]