قاسم بن الحسن شهادت زمزمه شهزاده ی شیر جملاحسان پیریایی

توو خاک و خون پرپر نزن، شهزاده ی شیر جمل
یادت میاد گفتی دیشب، الموت احلی من عسل
با ریخت و پاشی که شده، دست منو بستی عمو
افتادی رو خاکها ولی، از پشت سر یا پیش رو
هر قدر نگاهت میکنم / تو رو نمیشه باورم
اینقدر نفس نفس نزن / پاشو با هم بریم حرم
مثل صدای ناله هام / قامت تو کشیده شد
ای نازنین کبوترم / بال و پر تو چیده شد
آه ای عمو جان    آه ای عمو جان ۲

 

بگید به اهل خیمه ها، دامادم ازسفر رسید
قد کشیده بزرگ شده، شبیه سقای رشید
گلاب و اسپند بیارید، گل بریزید روی پاهاش
میون این شلوغی ها، چه خالیه جای باباش
حیف که یه کم آب نداریم / تا که نفسهاش جا بیاد
یه ذره آروم بگیره / یا که صداش بالا بیاد
سوغاتی از طول سفر / گرد و غباراس رو تنش
آروم آروم گریه کنید / اگر که پاره س پیرهنش
آه ای عمو جان    آه ای عمو جان ۲

نظرات شما
[کد امنیتی جدید]