قاسم بن الحسن شهادت واحد راضى كردم بابام روعلی صالحی

داره چشمام سياهى ميره - صِدام حتّى داره مى گيره
بيا اسبارو از من دور كن - ديگه قاسم داره مى ميره
به سختى از تَهِ گلوم صِدام مياد
صداى استخونْ شكسته هام مياد
بيا از خيمه ها بشين بالا سرم
يه كم صبر كن آخه داره بابام مياد
يارى كردم آقامو - راضى كردم بابامو ٢
يه خنده رو لبت بشينه
شيرينتر از عسل همينه
عمو حسين عمو حسين جان ٢

 

همه جام ردّ پا افتاده - موهام تو پنجهء جلاده
پريشونه عروس توو خيمه - دلش اينجا پيش داماده
جاى نُقل سنگ روى سرم پاشيده شد
جاى قند نعل اسب برام سائيده شد
پاهايى كه نمى رسيد دم ركاب
سرِ دوشت روى خاكا كشيده شد
با تير حجله مى بندن / دور تا دورم مى خندن ٢
روى تنم كه پا گذاشتن
با خون برام حنا گذاشتن
عمو حسين عمو حسين جان٢

 

با اينكه نيزه توو پهلومه - جاى نعل گوشه ابرومه
توى خيمه دلم آشوب بود - حالا ديگه دلم آرومه
رها كردن ميون دست و پا مَنو
كشوندن رو زمين كربلا مَنو
اينا درد نيست ولى خجالتم ميده
به سختى مى بَرى تا خيمه ها مَنو
مى گفتم يارت ميشم / دارم سربارت ميشم ٢
ولى براى بار آخر
ببر مَنو كنار اكبر
عمو حسين عمو حسين جان ٢

نظرات شما
[کد امنیتی جدید]